3 فروردین 1401
ثبت دیدگاه «هر که این آتش ندارد نیست باد!»
به مناسبت چهارشنبه سوری سال 1400
از میان چهار عنصر سازندهی عالم، آتش (مانند آب) به حیات نزدیکتر است. زمین ما، خلاف تصور رایج و خلاف وضعیت کنونی که از ازدیاد گرما رنج میبرد، بهتدریج با سرمایش خاموش خواهد شد. آتش از سویی نماد عینی زندگی، روح، و معنویت است و از دیگر سو، تنها عنصری است که میتواند توسط انسان ساخته شود و گسترش یابد. کار آتش از سویی گرمایش و روشناییبخشی و پاکسازی است و از دیگر سو، میتواند موجب سوزش و نیستسازی کامل و نماد رنچ و مرگ گردد. این کارکرد متناقضنمای آتش یادآور عشق و ایمان و دین و عرفان است که در سویهی منفی، میتوانند بدل به کینه و کفر و خرافه و جهل گردند، آنگاه که مورد سوءاستفادهی «طمع و ترس و جهل» انسانها قرار میگیرند.
پس بازی با آتش کار خطیری است و «تو را که خانه نیین است، بازی نه این است»! کسی میتواند سیاوشوار از محک آتش به سلامت بگذرد که در او غشی نباشد. زیرا دو نوع دادوستد و تعامل با آتش و سوزاندن داریم:
از سویی، سوزاندن شهرها و کاشانههای مردم برای کشورگشایی، سوزندان جنگلها و مراتع برای هموارسازی ساختوساز سوداگرانه، و از دیگر سو، «سوزندان» انرژی انباشتهشدهی زاید consumerدر برابر مصرفگرایی کاذب consommer)، و خلاصه به تعبیر اقبال لاهوری، « مدتی در آتش نمرود میسوزد خلیل، تا تهی گردد حریمش از خداوندان پیر»؛ سوزی که اگر نباشد، شعله را خاموش میسازد («شعله را نقصان سوز افسرده کرد»)؛ پس آتشگه زندگي را شعله بايد بر فروزنده،
شعله را هيمه سوزنده... گر بيفروزيش ، رقص شعله اش در هر كران پيداست، ور نه خاموش است و خاموشي گناه ماست»!